نتایج جستجو برای عبارت :

ریاضی یا تجربی؟ کدومو برم؟

دانلود آهنگ علی لهراسبی و محمد لطفی نفس جان
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * نفس جان * با صدای زیبای هنرمندان محبوب و مشهور , علی لهراسبی و محمد لطفی باشید.
دانلود آهنگ علی لهراسبی و محمد لطفی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ali Lohrasbi & Mohammad Lotfi called Nafas Jan With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ علی لهراسبی و محمد لطفی نفس جان
نفس جان ای دردم و درمان تو که شیرین تری از جان من دلداده مرنجان
خواب بودم تو آکواریوم. خواب و بیدار. کلاس تعطیل شد بچه‌ها اومدن. سر و صدا. جیغ. داد و بیداد. نگار گفت بچه‌ها آروم باشین صبا خوابه. چه نقطه‌ی طلایی‌ای توی رفاقتمون بود.
پ.ن عصر روی صندلی‌های داغ پل نشسته بودیم و تو یه جنگ فیزیکی نگار با زانو کوبید تو سینم. نمی‌دونم کدومو بذارم طلایی‌ترین :))))
تا حالا شده با یه بچه بازی کنید و وسایلشو یه لحظه ازش بگیرید بعد با خنده دوباره بهش برگردونید، وقتایی که اونم سر حاله و میدونه بازیه و  خوشحال میشه، یا خودتون وقتی بچه بودین، یادتون میاد اینجوری باهاتون بازی کرده باشن؟
ادامه مطلب
اگه می تونستین یکی از صفات یا ویژگی های بشر رو حذف کنین ، کدومو حذف می کردین؟ (مثلا مهربانی، هوش، خلاقیت، غرور، مدنیت و هزارتا چیز دیگه) 
لطفا فکر کنین و جواب بدین، چرا شو اگه بگین که خیلی بهم کمک کردین، الان به جواب نرسیدین منو یادتون نره وقتی به جواب رسیدین بیاین بگین :دی
این کرونای لعنتی مارو از درس و کار و زندگی انداخته -_-
درکنار همه مشکلات کرونایی یه خونواده حساس رو هم بزارید
بعله؛ شما شاهد بدترین قرنطینه دنیا هستید
الان هم قرار بود توی یه دفتر پیشخوان برم برای کار، هم قرار بود یه باغی رو برنامه ریزی کنیم برای کلاس‌های درسی و کنکوری و المپیادی و هم ...
به طور کلی که هیچ کدومو نرفتم هیچی
جذابیت اینجاس که راه‌پله‌های خونمونم ندیدم
بعله این است داستان محمد قصه‌ی ما...
من حیث المجموع باید بگم که:
فاک -_-
خب من قبول کردم که هیچی تو این دنیا خالص نیس.
سوال اینه که از بین ناخالص ها کدومو باید انتخاب کرد.
پاسخی که میتونید باهاش سرمو بکوبید به دیوار اینه: اونی که از همه ناخالصیش کمتره!
مساله اینه که گزینه‌های دنیا برای مقایسه فقط یه پارامتر ندارن که بذاریشون دوطرف نامساوی. خیلی زیاد پارامتر وجود داره. بیشتر از اونی که تو کَش مغز آدم بتونه همزمان لود شه.
پ.ن. ولی خورد خورد درست میشه انشالله.
 
#خیاط سلطنتی: اظافه شد به لیستِ *فیلم هایی برای ندیدن๏︿๏
 
شما این سینمایی رو دیدید؟
نظر شما چی بود؟
 
 
پی نوشت:
چندین تا پست منتشر نشده و کامل نشده دارم(。ŏ_ŏ)
یه انیمیشن طوری‹•.•›
دو تا کی دراما♪\(*^▽^*)/\(*^▽^*)/
یه هالیوودی(♥ω♥ ) ~♪
یه کتاب(。’▽’。)♡
و چند تا دیگه... (دو تا چالش، شخصیت هام و...)(๑¯ω¯๑)
درمورد کدوم بیشتر کنجکاوید؟ کدومو زودتر تکمیل کنم؟
یه سوال
بین گوشیj5pro و a20s کدومشو انتخاب می کنید؟!
 
حس میکنمa20sصفحه نمایشش یکم بی کیفیت تره ازj5هست
حتی دوربین سلفی j5بالاتره
a20s سه تا دوربین داره اما بالاترین کیفیتش اندازه همون دوربین تکj5هست
 
من a20sدوست دارم چون صفحه نمایشش بزرگتره اما خب دوربین سلفیش بی کیفیت تره و همینطور بنظرم صفحه نمایشش بی کیفیته
 
 
شما کدومو انتخاب میکنید؟!
اگر این مدلارو دارین کدومش بهتر بوده براتون؟!
سلام
یه دو هفته ایی شد که نبودم ، البته یه ماموریت کاری بود که به قرقیزستان رفته بودیم حالا بعدا در موردش مفصل مینویسم براتون
این دو هفته از هر گونه ارتباط با دنیای اطراف محروم بودم و واقعا دلم برا اینجا و بچه های با معرفتش تنگ شده بود ولی تجربه دنیای دور از تکنولوژی هم جالبه
 
پ.ن: دم دوستایی که همیشه یادمون میکنن هم گرم
پ.ن: قرقیزستان و کشورهای این مدلی به آدم یادآوری میکنن که قدر همین امکانات کم کشور رو هم بدونیم
پ.ن : ۷۶ تا وبلاگ و مطلب نخوند
متن آهنگ نفس جان علی لهراسبی و محمد لطفی
نفس جان؛ ای دردم و درمانتو که شیرینتری، از جانمنِ دلداده؛ مرنجاننفس جان! زیباتر از آنی که بگویم…که بدانی؛ آنچه دل خواست، همانی… همانی…خیلی حرفا مونده؛ توو دلمکدومو دوس داری بگم؟
ادامه مطلب
دلم یه پدربزرگ میخاد...
مثل این پدربزرگه تو تبلیغ عالیس
گارسون بیاد بگه : 
چی میل دارید؟ 
چنجه بدم؟ 
سلطانی بدم؟ 
چلوگوشت بدم؟ 
چلوماهی بدم؟ 
ماهیچه بدم؟ 
کدومو بدم؟؟؟
بعد پدربزرگه بگه : هممممشو بدید!!
متاسفانه نه تنها پدربزرگم رستوران نمیبردم، و نه تنها برام چنجه نمیخره، بلکه اصلا پدربزرگی ندارم :|
گزینه های روز میز زیاده هنوزم خودم نمیدونم باید کدومو انتخاب کنم و ب سمت چ چیزی برم خودمم موندم و تکلیف هیچی روشن نیستشایدم هنوز قشنگ ننشستم مث یه مرد باهاش روبرو بشم و باهاش کنار بیامهمیشه واکنش و مکانیسم دفاعیم به مشکلات همین بودهیجورایی به جلو فرار میکنماولش یکم ناراحت میشم بعد برا یکی دو نفر تعریفش میکنم بعد دیگه دربارش با هیچکی نمیحرفم و درگیری های درونیم شرو میشه.........البته اینم بگم ک کلا اکثر تصمیم های من بعد از خواب انجام میشه این
سر و کله زدن باچن تا از بچه های بووووق و شنیدن یه عالمه دروغ،سر درد،یه سرماخوردگی نهفته ،حالت تهوع،خوابالودگی ،کلاس جزا و‌مبحث کلاهبرداری،دکتری ک بازم امروز میگه زیاد درس نخون _شب بیدار نمون_استرس نداشته باش.و من هیچ کدومو نمیتونم رعایت کنم!"اختیاراااا یا اجباراااا"،بارون نم نم خوشگل بعد ازظهر.تاریخ آزمونی ک هی عوض میشه ...
از من یه ملغمه ساخته از غم _حسرت_شادی _فحش _درد_فین فین _مزخرفات و کمی_ امید !
که به خاطر شرایط بیرونی روز ؛قادر ب بروز ه
بدبختی فقط اینکه صبا و نیلی و ری ری بهم هجوم اوردن :| نیلی و صبا میگن بیا بریم فلان جا.. از اون طرفم تولد ری ریه. نمیدونم کدومو باید برم :))))) زیبا اینه که نمیتونم جفتشو برم و هرکدومو برم اون یکی منو میکشه :)))))) به نیلی و صبا میگم شما برید خودتون.. میگن اگه تو نیای اصن نمیریم.. لنتی محبوبیت تا کجا؟؟ چرا اینهمه طرفدار دارم اخه من؟ :))))))))))) اووووفففففف :))) 
+ یه ایده هم اینه که با نیلی و صبا برم. بعد تولد ری ریو تو مدرسه بگیرم. ها؟ عیالام ناراحت نمیشن؟ :|
+ اگ
سلام!یه محلول معجزه گر درست کردم که دوروز دیگه اماده مصرف میشه!
اگه موثر بود حتمامیام دستورالعملشو توضیح میدم!
 
+میتونید حدس بزنید دوباره افتادم روی دور پستای چرت و پرت گذاشتن اما نگران نباشید در اینده ای نه چندان دور همشون پیش نویس(!)میشن
++تحمل کنید لطفا -_-
+++اگه قرار باشه بین یه لیوان گنده شیر موز یا یه لیوان نسکافه توی یه فضای خوب یکیو انتخاب کنید
کدومو ترجیح میدید؟
منتظر نظرات ارجمندتون توی قسمت حرفی سخنی هستم!
 
++++به زودی همتونو کامنت ب
اون رانندگی یادم داد...بابا همیشه مخالف بود، ولی اون یادم داد، بهم اجازه داد سوار شم ، ماشین خودشو میداد دستم، می دونست بابا مخالفه می دونستم بابا مخالفه ولی اون ماشین میداد و منم سوار میشدم.
حالا اون رفته و من پشت ماشین نشستم،پشت ماشین بابا، کاری کردم که اون موافقش بود و بابا مخالف ،انگار که طرف اونو گرفته باشم ،اونه لعنتی اونی که ازش متنفرم اونی که امیدوارم هیچوقت دیگه نبینمش.
بابا کدومو باور کنه...حرفامو یا کارامو؟ حق داره ولم کنه. حق داره
فکر میکنم ویروس ها تا بدن ضعیف و نحیف منو میبینن دستاشونو میزنن به هم و یه هفته ده روزی خودشونو به یه بدن خوش ویروس مهمون میکنن.. از هر موج آنفولانزای اومده هیچ کدومو رد ندادم.. یک هفته تب و لرز.. درد و بی اعصابی و همزمان باهاش کار.. عملا کل خانواده بسیج میشدن تا نمیرم! یکی کارای خونه رو میکرد یکی سوپ میاورد یکی سرم وصل میکرد خلاصه کفن رو فروختم و همین یکی دو هفته پیش بلاخره لباس عافیت پوشیدم.. 
اما کرونا که امیدوارم بدنم بعد از اون همه روزها و شب ه
تعطیلات بین دو ترم از معدود روزهاییه که میتونی بدون کوچکترین عذاب وجدانی هرکاردلت میخواد بکنی. من اما اونقدر آپشن های متعدد داشتم که نمی‌دونستم کدومو انتخاب کنم. بهترین آپشنش شب تا صبح بیدار موندن و دکتر هاوس دیدن و از اونور تا ۱۱ خوابیدن بود. اما شب ها سر این که زبان بخونم یا کتاب یا جدول حل کنم با خودم به توافق نمیرسیدم و نتیجتا یه اپیزود دیگه دکتر هاوس می‌دیدم تا خوابم ببره!
+ دو هفته ای میشه که دارم یه کم خودمو تحویل میگیرم؛ کالری های دری
اول که اه 
بازید کلو فک میکردم بازیده یه روزمه  و فک میکردم اوه شت عه عالمه ادم چرتامو میخونن
بعد داشتم در مورد یه تابع مقایسه بین ادما فک میردم یعنی اگه مثلا اگه یه روح باشم و قرار باشه بین ۲ تا بدن انتخاب کنم کدومو انتخاب میکردم تا همین چن وقت پیش فک میکردم اونی که جمع لذتش تو هر لحضه بیشتر باشه رو انتخاب میکردم بعد فهمیدم جمع لذت رو باید یه جور دیگه کرد (نمیدونم چه جوری ولی یه جور دیگه) چون یه مدل لذت دیگه عادی میشه 
الان فهمیدم تاثیر گذاری ه
اگر بین دو تا گزینه زیر مجبور به انتخاب باشید، کدومو انتخاب میکنید؟
 
۱. از اون دسته از ادمهایی باشید که وقتی میفهمن بین بقیه اطرافیان اونا یک بازی وجود داره، برید بگید منو هم راه بدین و منم بازی.یا اگر بازیتونم ندادن شما هی شبیه اونا رفتار میکنید که به زور یکی از بازکُن ها باشید؟
 
۲.از اون دسته از ادمهایی باشید که اگر براتون کارت دعوت هم فرستادند بیاید بازی.یا مثلا علامتی بهتون دادن که شما هم حرکت و رفتاری بکنید که جز قوانین بازیِ، شما به کل
امشب هزارتار اسم می‌تونست داشته‌باشه، که هیچ‌کدومشون توصیف صحنه‌ی بالا رفتن پرده نیستن. صحنه‌ی استرس. اون لحظه که انگشتام ازم تبعیت نمی‌کنن،چون مضطربم و یه‌ سالن آدم زل زدن بهمون. 
به امشب می‌شد هزارتا نام داد. گویاترینش بنظرم، شبِ نوجوونی بود. گرم. مرکز سالن. مرکز توجه. هیجان. استرس. و ملودی.و موسیقی. 
آدما دست می‌زدن.‌ ما می‌نشستیم. به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی. هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی.
ممکنه یه‌روز تو ارکست
امروز ساعت هشت این طورا مها اومد بیدارم کردو با هم صبحونه خوردیم. اولش نمیدونستم چیکارم. اصلا همین که کتاب بعدیمو انتخاب نمیکنم میره رو مخم تا ساعت ده یازده درگیر بودم برم کتاب بخرم یا نه :/ احرش تنبلیمو گذاشتم کنارو رفتم. سه تا کتاب خریدم از شانسم مولی جانمان همشو داشت.  حالا چیا خریدم :
اولیش کتاب بدایة الحکمة اثر علامه سید محمد حسین طباطبائی ، ترجمهٔ دکتر علی شیروانی نشر دارالفکر 
دومی کتاب تاریخ فلسفه جلد یکم که درمورد یونان و رم هست نوشت
خـــدایـــم را دوست دارم چون وفـــادارترین است و شاید به رسم همین وفاداریست که دوستانم را به او میسپارم . . .
 × :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
از این به بعد هر کسی بهت گفت دوست دارم برو بغلش کن اروم سرت و بزار روی شونه هاش و یواش در گوشش بگو خفه میشی یا خفت کنم؟(کدومو دوست داری؟؟؟)
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
بی تفاوت باش .. به جهنم ! مگر دریا مُرد از بی‌ بارانی ؟!
 
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×
بگذار بگویند خسیسم
من
دوستت دارم هایم
را الکی خرج نمیکنم
حتی برای تو. . . .
× :: ×
یه وقتایی آدم دلگیره 
دلسرده 
تنهاست، غمگینه 
دنبال یه شادیِ هرچند کوچیکه
دنبال یه چیزی میگرده که ازش آرامش بگیره 
فکر میکنه چیکار کنه بره کجا چی بگیره چیکار کنه 
چشم وا میکنه میبینه تویِ یه گلخونه‌اس 
پر از گل و گیاه 
کوچیک و بزرگ 
رنگی و سبز 
موندگارو ناموندگار
بعضیاش ساده ان ولی مقاومن و بعضیاش فقط زیبایی دارن و دو روز نری سراغش داغون شدن
یکیش مراقبت بیشتری میخواد حساس تره 
یکیش هست تو تا سه ماه هم بهش سر نزنی رسیدگی نکنی آخ نمیگه 
یکی
سلام . هممون سایت های دانلودی خوبی رو میشناسیم که توش پر از بازی های کامپیوتریه ولی کدومو انتخاب کنیم ؟
تو این مطلب میخوام یه بازی محشرو معرفی کنم که توسط سایت یاس دانلود معرفی و پخش شده ! بازی اسلایم های ژله ای   دانلود در ادامه مطلب

ادامه مطلب
یه چیزی می خوام بگم در مورد یه اثری که هم کتابش موجوده و هم فیلمش... اگه توی این دوراهی گیر کردین که اول کدومو انتخاب کنید، پیشنهاد من به شما کتابشه، یعنی اول کتابو بخونید و بعد فیلمش رو ببینید. حالا چرا؟ چون:
_ کتاب همیشه از فیلم کامل تره
_ وقتی کتابو می خونین کلی درمورد شخصیت ها تخیل می کنین و موقع فیلم دیدن درواقع بخشی از تخیلتونو می بینین و ذوق مرگ میشین:) اما اگه اول فیلم رو ببینین، تخیلتون محدود میشه یا اصلا دیگه کار نمی کنه:/
_ وقتی اول فیلمو
بخاطر یه سری اتفاق بین جلسه قبلی کلاس با این جلسه ای که فردا قراره برم یک هفته فاصله افتاد و خب مفتخرم به عنوان یک دقیقه نودی عرض کنم حتی یک صفحه از سنگین ترین تکلیف تاریخ ،رو هم ننوشتم
لیکن با شعار مکن ای صبح طلوع میریم جلو و در همین حین به امید معجزه هیچ تلاشی نمیکنیم:)
بعدا نویس:همین الان به استادم پیام دادم که بپرسم فردا کلاس داریم یا نه که خب ازونجایی که مرز های گرامر زبان مذکور رو درهم شکستم یه پیامم فارسی بهش دادم که اصلن منظورمو متوجه شه
روز های عجیبیهاز بی امیدی و بی انگیزگی خودم و ناراحتی هایی که به وجود اومده و افسرده کننده ترش کرده.موقع امتحان های ترمه و از هر ترمی بی تفاوت تر امتحان میدمدیگه مهم نیست که کی بغل دستم نشسته و حتی حوصله ی نوشتن‌جواب کامل رو هم ندارم و فقط میخوام که بگذره و تموم بشه.فقط میخوام که دور بشم.یه دوست جدید پیدا کردم و حس خوبی داره تو این اشفته بازار فکریمتقریبا بعد مدت ها،اولین کسی هست که خودم سعی کردم که باشه.چن شب پیش خیلی حالم گرفته بوددوتا امتحا
سلام خانم یا اقای عزیزی که واسم یه کامنت طولانی نوشتی!
اول اینکه ممنونم به خاطر این کامنت واینکه یه وقتی رو صرف تایپش کردی!
 
عزیزم،وبلاگ یه جای کاملا شخصیه و کسایی هم که دنبال میکنن براساس میل و علاقشونه من هیچ کدومو مجبور به این کار نکردم
و صرفا خوانندگان اگه دلشون خواست میخونن و اگه دلشون نخواست میزارن همون ستاره طلاییه روشن بمونه!
 
و من نشنیدم تاحالا توی وبلاگ کسی محبت گدایی کنه اونم با پستایی که حدود ۹۰درصدش کامنتاش بسته هست!
و من خودم
سلام
دیروز یکی از فالورهای اینستام چند تا استوری گذاشته بود از بولت ژورنالی که درست کرده. (من فعلا تو تیر بیخیالش شدم.) از صفحه‌ی جدول دنبال کردن عادت‌هاش هم عکس گرفته بود و یکی از مواردش «سعه‌ی صدر» بود. رفتم باهاش صحبت کردم که خود من مثلا کتاب و زبان خوندن رو مثل شما داشتم چون می‌شد یه معیار دقیق گذاشت برای انجام شدنش. ولی شما یه همچین عادت رفتاری رو چطور می‌خوای بگی توی یه روز انجام دادی که علامتش بزنی؟ [اینو چی میگی؟ :دی]
جوابی که بهم داد
مدرسه و دانشگاه فقط اطلاعات عمومی در همه حوضه ها به شما میده و در اخر صرفا برای دلخوشی تکه کاغذی به نام مدرک به شما میده که عموما به درد نمیخوره....
فقط کسانی که دیوانه درس و دانشگاه باشن بدرد دانشگاه میخورن و ایا واقعا ما این همه دیوانه درس و دانشگاه داریم؟؟؟؟ پس کو تولید با کیفیت بالا؟پس کو اختراعات جدید؟
لطفا برید دنبال عشق تون.... نه دانشگاه و مدرک!! دانشگاه به هیچ وجه یاد نمیده کجا باید پول دربیارین!یاد نمیده فرق بدهی و دارایی چیه! یاد نمیده
باز میخای بری تو رویا؟! تو هیچی نیستی بدبخت. باز میخای چه رویایی ببینی؟ خواننده شدی یا یه شرکت بزرگ داری (پوزخند) خاک تو سرت، چند سالته؟ چند سال؟! یه پسره هست با هم کار می کنیم. 18سالشه دوتا بچه داره، تو چی؟ یا میخای بگی عقل نداره! نه جونم یه ماشین زیرباشه از حمام ما تمیزتر، خب دیدی خودت خری. یا اها پول در اولویتت قرار نداره. برو تو خیابون یه دختر پیدا کن که بگی: نگاه کن به صورتم بیا زنم شو اگه پیدا کردی میشم خرت. بس کن جون عمه ات. نداری که نداری، اصل
هفته پیش سفر بودم هفته پیشتر ازون نیز!
هفته بعد هم مسافرم
باید پروژه‌مو تحویل بدم و تا الان هیچ کاری نکردم:-/
از کاری که میترسی باید بپری توش! هر روز به خودم میگم ولی هنوز جایی وایسادم که پارسال هم ایستاده بودم
بارها و بارها بعد از شروع و انجام کاری وقتی دیدم چقدرآسون بوده قول دادم به خودم دفعه بعد زودتر بپرم ولی باز انگار روی دایو به عمق آب نگاه میکنم و یه قدم میام عقب و تا دست اجبار منو پرت نکنه پایین خودم اقدامی نمیکنم
این روزها که هم جسمی خس
قرار بود نوبتی بگیرم که سایتش هشت صبح باز میشه و خیلی سریع نوبت‌ها پر میشه. هفت و پنجاه و پنج دقیقه مدارک رو آماده کردم و بعد سرخوشانه اینور اونور می‌رفتم. آقای هم هی می‌گفتن بیا بشین پای گوشیت که آماده باشی. منم می‌گفتم آماده‌ام بابا! سایتم که هنوز باز نشده. بعد هم گفتم من تا فلان‌جا برم زود میام. آقای گفتن اگه تو تونستی امروز نوبت بگیری! منم در حالی که داشتم می‌رفتم با خنده دستی به محاسنم! کشیدم و گفتم آ این ریشم، اگه من امروز نوبت نگرفتم!
و به پایان رسید این مدرسه:)
دیروز اخرین روز مدرسه ام بود و تموم شد
چقدرم زود تموم شد..مخصوصا این سه سال دبیرستان
حس خنثی بودن دارم..هم ناراحتم و هم احساس گنگ و مبهمی نسبت به آینده ام
ازاینجا به بعد آینده ام مشخص میشه..نمیدونم چیکارکنم واقعا...
دستپاچه ام و دارم کتاب های این دو سه سال رو جمع میکنم و تمام وسیله های بقول مامان اضافیو جمع میکنم
خیلی دلم میخواد که دانشگاه قبول بشم و برم دانشگاه..چون آدمی هستم درس خوندن رو دوست دارم
اما خب بعضی وقتها شر
انبوهی از خاطرات تلخ و شیرین با سراسیمگی هجوم میارن که چی بگی؟ چی میتونی دیگه بگی.
آرزوهات جلوی چشمتن، کابوس هات از اونا هم نزدیکتر، موندی کدومو انتخاب کنی.
هر روزی که در سفر باشی، زندگی کردی؛ هربار که زندگی کردم،  نگرانی هام بیشتر شد.
گاهی چندین روز کنار هم جمع میشه و تو یک روز برمیگرده سراغت. همونقدر سرخوش، بی نهایت رها تر، اما نگران. اینبار مطمعنی که قرار نیست چیزی به پایان برسه، اینبار مطمعنی که قربانی لحظات می‌شی.
 
باز خیسی برف، باز چاپ
 گرچه این مطلب رو پس از آروم و قرار کرفتن اون همه تکاپو و میانه های شیفت شبی که وارد هفتم بهمن شده مینویسم ولی امروز از آن روزهای خوب بود :)
از آن روزهایی که دوباره کلی انگیزه و حس خوب میگیری برای ادامه و دویدن...
بعد از تموم شدن شیفت شب ، مستقیم رفتم بیمارستان جدیدی که دو روز پیش تماس گرفته بودن که امروز برای مصاحبه برم! از بیمارستان هایی که همیشه دوست داشتم اونجا‌کار کنم .:) 
بعد از رسیدن دیدم این فقط من نیستم که دعوت به مصاحبه شدم ، چون قبلش فکر
یه دعوای کوچیک تو گروهمون شد (تلگرام) و یه نفر گروهو ترک کرد. البته من حقو به اونی میدم که گروهو ترک کرد، چون به نظرم خیلی بهش توهین شد و من اگه جاش بودم حتی زودتر از این ترک میکردم گروهو. حالا امروز برگشت و بچه‌ها اظهار خوشحالی کردن که گروه به حالت قبل برگشته. ولی من واقعاً نمیتونم خوشحال باشم و بیخودی اظهار خوشحالی کنم! بعد از اینکه هرچی دلشون خواسته به هم گفته‌ن و تو روی هم وایستاده‌ن واقعاً دوباره میتونن به هم سلام کنن؟ با اینکه من توی اون
بسم الله الرحمن الرحیم
یه مدت مربی باشگاهمون براش کاری پیش اومد و باشگاهو سپرد به من!
من هم اولین کاری که در جهت مربیگری و رئیس بازی کردم این بود که اون فلش لامصب رو با اون آهنگای جفنگش به یغما بردم و اسپیکرو به گوشیم وصل کردم ...حالا هرچی گوشیمو زیرورو میکنم دریغ از حتی یه آهنگ ملایم
فقط سخنرانی و مداحی...
آقا ما اومدیم ازون مداحی قشنگامون گذاشتیم ...موج غرغرات سرکار الیه ها به سمتم سرازیر شد
بنده هم با زبون نرم خامشون کردم و راضی شدن
درگام دوم م
من تا حالا خیلی زیاد برام اتفاق افتاده که نصفه شب یه خواب ببینم و وقتی پا میشم نفس نفس بزنم!و وقتی اینجوری میشم خوابم راست بوده!
دیشب!دیشب دوباره همین بلا سرم اومد!!!اونم چه خوابی!!!چه خوابی...
خوابشو دیدم که خسته و ناراحت و کلافه بود!گند زده بود تو زندگیش!گندای بدی زده بود....با ان نفر ادم حرف میزد و به ان نفر ادم قول داده بود!یکی از این ادما مبینا ورودی ۹۷مون بود!دیدم که دوسش داشت!دیدم که امیر هیچ حسی نداره...
تو خوابم سیلی زدم تو صورتش هر چقد تونستم
خب، دارم برای اخرین امتحان میخونم؛ دینی. و خب دیگه گفتن نداره که مثل همه ی درسای حفظی دیگه ازش بدم میاد. ولی یه تفاوتی داره، یه تفاوتی که باعث میشه بعضی موقع از بقیه درسا هم بیشتر بدم بیاد ازش. اونم اینه که بعضی چیزاشو فقط باید حفظ کنی ولی هیچ وقت نمیفهمی چرا؟ هیچکس برات توضیح نمیده که خب پشت این حرف چیه اصلا؟
مثلا دیه ی زن نصف مرده. من اصلا هیچ علاقه ای به این مکتب فمینیست و این چرتو پرتا ندارم. مکتبی که ادعا داره از برابری حقوق زن و مرد دفاع می
دانلود آهنگ جدید علی لهراسبی و محمد لطفی به نام نفس جان + متن + پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
Danlod Ahang Nafas Jan Ali Lohrasbi - Mohammad Lotfi  + Text
 
برای دانلود آهنگ نفس جان محمد لطفی , علی لهراسبی به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
متن آهنگ نفس جان محمد لطفی علی لهراسبی
♬♪♪♫♪♬
نفس جان ای دردم و درمان تو که شیرین تری از جان مرا دل داده مرنجان
نفس جان زیباتر از آنی که بگویم که بدانی آنچه دلخواست همانی همانی
خیلی حرفا مونده تو دلم کدومو دوست داری بگم
آخ اگه دلت پیش منه
ریاضی یا تجربی؟  کدومو برم؟ 
واقعیت این است که دلیل انتخاب رشته شما کاملا به خود شما بستگی دارد. این که باید چه پیش‌نیازهایی داشته باشید و هر رشته چه آینده‌ای دارد و … همگی نکات فرعی هستند که در اکثر موارد هم اشتباه هستند. اما به هر حال در دوران دبیرستان انتخاب‌های شما محدود به چند گزینه خاص هستند و باید از میان گزینه‌های ریاضی‌، فیزیک، تجربی و انسانی یکی را انتخاب کنید.
ریاضی تنها محدود به مهندسی نیست
بله، برای ورود به رشته‌های مهندسی
چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
قسمت پنجم بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها بودن و بچه ها مشغول غذا خوردن.آقا سید بهم گفت پشت سرش برم ورسیدیم دم غذا خوری خانم ها..آقا سید همونطور که سرش پایین بود صدا زد _زهرا خانم؟! یه دیقه لطف میکنید؟! .یه خانم چادری که روسریش هم باچفیه بود جلو اومدو آقا سید بهش گفت:_براتون مسافر جدید آوردم.._بله بله..همون خانمی که جامونده بود...بفرمایین خانمم☺.نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول اززهرا بدم اومده بود.شاید به خاطر این بو
  
 
در طول هفته گذشته، که گذشت،پنج تا شرکت زنگ زدن و رفتم مصاحبه.
یکیشون فردای همون روزی که رفتم زنگ زد و گفت آقا بیا قرارداد ببندیم باهاتون و یکم لفتش دادم که فکرامو کنم.البته یه جلسه ملاقات با مدیر عاملشون گذاشتن و تقریبا صحبتامون رو کردیم.
اون شرکتی که توو پست قبل نوشتم یه روز زنگ زدن و میخواستن تلفنی سوال کنن و منم جایی مراسم بود و نتونستم باهاشون صحبت کنم و گفتن دوباره زنگ میزنیم و هنوز نزنگیدن.
امروز دیگه رفتم شرکتی که مشغول بودم استعفا
ریاضی یا تجربی؟  کدومو برم؟ 
واقعیت این است که دلیل انتخاب رشته شما کاملا به خود شما بستگی دارد. این که باید چه پیش‌نیازهایی داشته باشید و هر رشته چه آینده‌ای دارد و … همگی نکات فرعی هستند که در اکثر موارد هم اشتباه هستند. اما به هر حال در دوران دبیرستان انتخاب‌های شما محدود به چند گزینه خاص هستند و باید از میان گزینه‌های ریاضی-فیزیک، تجربی و انسانی  یکی را انتخاب کنید.
ریاضی تنها محدود به مهندسی نیست
بله، برای ورود به رشته‌های مهندسی ب
سلام و خسته نباشید خدمت دوستان گلم
من خیلی وقتا این سوالو تو انجمنا دیدم که میپرسن 'آقا بنظرتون کدوم ویندوز بهتره, کدومو انتخاب کنیم؟' من این تاپیک رو ایجاد کردم تا با اطلاعاتی که جمع آوری کردم کمکتون کنم... پس با من همراه باشید :D
سیستم عامل ویندوز امروزه بالغ بر 640 میلیون کاربر در سراسر جهان را دارا می‌باشد. اکثر کاربرانی که از ویندوز 7 مایکروسافت به ویندوز 8 مهاجرت کرده بودند نارضایتی‌های خاص خود را نسبت به عملکرد و اینترفیس قسمت‌های مخ
غروب بود. همه مهمانی
بودند و من به بهانه سرفه‌هایی که صوت را از حنجره‌ام گرفته بود خانه ماندم. بعد
از مدت‌ها تصمیم گرفته بودم پشت چرخ خیاطی‌ام بنشینم. پشت میز نشستم. روکشش را
برداشتم. بالا و پایینش را با چهارسو باز کردم و دست به روغن شدم تا از قولنج‌های
احتمالی‌اش جلوگیری کنم. آمدی و به دیوار تکیه زدی و گفتی:" کمکت کنم؟"
آرام گفتم:" نه، بلدم." پرسیدی:" با صدات چیکار کنیم" شانه‌ام
را بالا انداختم و گفتم:" نمیدونم یار." روی صندلی میز تحریر نشستی.
ا
حالا من هی میخوام مثل پیرزنا از خاطرات درخشانم نگم نمیذاری که :دی 
بگذریم از خاطرات. ما امروز برمیگردیم تهران. به محض این که فهمیدیم مها دانشگاش تشکیل نمیشه بلیطمون رو عوض کردیم. هیچ حسی ندارم. حتی نگران نیستم ممکن تو اتوبوس کرونا رو بگیرم با این حال به نظر جدی میاد یاد کتاب سانتاگ افتام بیماری به مثابه استعاره. الان شده مثل زمانی که طاعون سل و این چیزا اومده بود و درمان نداشت و همه ازشون میترسیدن. تجربه جالبیه. جالب از نظر این که انگار وضع او
مرگ هر انسان جریانی حتمی است و لاجرم اتفاق می افتد، آدما نحوه مرگشونو میتونند خودشون آگاهانه انتخاب کنند، بعضی‌ها زود زود با خودکشی سراغ بدترین نوع مرگ می رند، بعضی‌ها ناآگاهانه با افکار منفی حوادث ناگوار رو جذب می‌کنند و گرفتار آن گونه مرگ میشن، بعضی‌ها هم با درست زندگی کردن و الگوگیری از بهترین و معصوم ترین انسان های روی کره زمین بهترین و زیباترین نوع مرگ یعنی شهادت رو انتخاب می‌کنند و لذتشو می برند.
فرق من با حیوان این است که قدرت انت
 
سلام.خوبی؟
میدونم تویی که الن داری این متنو میخونی دقیقا چه کسی هستیو چه مشکلاتی رو داری تحمل میکنی!
میدونم چرا اومدی اینجا و دنبال چی هستی!
تو هم یکی از هزاران دانشجوی فهیم کشورمی که دنبال موفقیته...ولی این راه موفقیته برات موانع سختی گذاشته که باید ازشون رد بشی!موانعی مثل فشار های ناشی از سختی دروس و مشکلات مالی و بیپولی!
 
بیپولی و بیکاری ممکنه برای یک شخص عادی سخت باشه ولی مطمعنا این مشکل برای یک دانشجو سخت تره!چون دانشجو کار اصلیش درس خ
شنیدن
مهدی امروز دوتا امتحان پشتِ سر هم داشت. «نظریه زبان‌ها و ماشین‌ها» و «os». این‌ها را نمی‌نویسم چون جزئیات مهم است. این‌ها جزئیات مهمی نیست. اما لازم است وقتی این‌ها را بعدها دوباره می‌خوانم بدانم که خیلی خسته بود. یک‌ساعتِ تمام صبر کرد که از خانه برسم جایی اطراف دانشگاه. هوا بیش‌ازاندازه سرد بود. سه‌لا لباس پوشیده بودم، دست‌هایش توی جیبش بود، خسته، به من که رسید خندید. دست دادیم. رفتیم سمتِ یک کافه. گفتم «کافه‌ها مگه الان بازه؟».
○ جلسه رسمی است. سکوت کنید.● اینجا که دادگاه نیست، گفتی یه بازجویی ساده است. نکنه می‌خوای محاکمه هم بکنی؟○ اهم. گفتم سکوت کن. بدون فوت وقت، سؤال اول، این چه اخلاق بدیه که داری؟● کدوم اخلاق؟○ بذار سؤالم تموم بشه. چرا الکی قهر می‌کنی؟● من که زیاد قهر نمی‌کنم، سالی چند بار طبیعیه فک کنم.○ منظورم اینه که اگه می‌خوای قهر کنی چرا واقعی قهر نمی‌کنی؟ چرا هم خودت رو هم منو تباه می‌کنی؟● منظورت ضایع است؟ نمی‌خواد رسمی صحبت کنی بابا، فقط خودم
پنجشنبه ظهر رفتم داروخانه که ماسک و ژل ضد عفونی کننده بخرم. یه آقایی جلوم بود که اونم ژل میخواست. خیلی عصبانی_طور گفت: نه بابا! این چیه دیگه به من میدی! و بعد از داروخانه بیرون رفت.
من رفتم جلو و با تردید پرسیدم: ژل ضد عفونی کننده و ماسک دارین؟ 
پسر جوونی که پشت کانتر ایستاده بود، یه دونه تیوب زرد رنگ با عکس پاتریک و باب اسفنجی که از خوشحالی بالا پریده بودن رو روی کانتر (که قبلش جلوی آقای قبلی بود) به طرفم هل داد و گفت: همینو داریم. ماسکمون هم تموم
توی ورودی های ما، پسری هست عاشق پیوند گوز با شقیقه و اثبات چس دغدغه بودن دیگران! 
 کانال تبادل کتاب دانشگاه را راه انداختیم،  میگفت ملت کف خیابان گشنه اند. برو درد جامعه را ببین. 
در مورد جمع آوری لیوان های یک بار مصرف سلف حرف میزدیم، میگفت مردم گشنه اند. برو درد جامعه را ببین. 
البته که من جر دادم آن دهان را. ولی بعدها، فهمیدم وقتی میخواهم قدم مثبتی بردارم، زیاد با این استدلال مواجه میشوم. 
نمونه اخرش، خسته نباشید سرباز ۲. بچه ها را تیم کردم ت
خاااب هلوووووووما شب یلدامونو باشکوه تر از هرسال برگزار کردیم...خیلی خوردمممممینی خیلی چاق میشم؟!چیکار کنم؟اول که رفتیم خرید و یه عالم پفک و چیپس و لواشک و پشمک و پف پفیو نمیدونم هر چی که دلم میخاست گرفتیم.بعد قشنگ از دوسه روز پیشِ مامان هعی داره چیز میز میسازه...تازه شامم رشته پلو خوردیمبعدددددِ شاممثلن یلدامون شد!!!ناموسا اول که از اتاق اومدم بیرون سفره رو دیدم هنگ کردمآقا نمیدونستم کدومو بخورمپشمام ریخته بود و تصمیم گیری سخت!بعدامید سه ت
چند ساعت بعد از نوشتن پست قبلی، یه پست دیگه نوشتم ولی چون تازه پست گذاشته بودم دیگه روم نشد بذارمش و خودم رو سانسور کردم. یعنی از پشت مانیتور هم از قضاوت شدن درباره‌ی نوع استفاده‌ام از شخصی‌ترین جایی که دارم برای خودم هم ترسیدم باز. در هر حال.. پستی بود با محتوایی بسی تلخ درباره‌ی این‌که فکر نمی‌کنم خونه رفتن هم دردی از من دوا کنه ولی مجبورم برم چون وقت دندون‌پزشکی دارم و قص علی هذا.
قبل از اومدن یکی از هم‌اتاقی‌هام گفت امیدوارم خونه بهت
یک:
ابروی سوخته ام را پوشانده ام با موی ...
باور نمی کند کسی با فندک ... عشق بازی ها کنند!
دو:
شنیده ام که همسایه ها بلند بلند ...می خندند ...
دریغ که واقعیت تلخ !.
مرغ همسایه غاز است!
سه:
روی دیوار صورت من ... ماه جای خودش بود ...
گفتی که بکنم!
تا ماه خودم هستم!
چهار:
مردی!
وهنوز داشتیم می خندیدیم!
کلاس روبرو مثل همیشه ...ساکت بود!
زنگ خورد و از روی جسدت پریدیم ...
هنوز فکر می کردیم ...
فردا باز کلاسی هست!
...
پنج:
رونق بازار برده فروشان ...فروش یوسف هاست!
ای کاش برادر
دانشجوی سال اول کارشناسی بودم. یک لیست بلندبالا از کتاب‌هایی که باید می‌خواندم و فرصتش پیش نمی‌آمد تهیه کرده بودم و مدام بین شهر کتاب خیابان توحید و دانشگاه در رفت و آمد بودم. آن روزها تازه فهمیده بودم که وقتی نمی‌توانم روابط دوستانه‌ام را کنترل کنم بهتر است خودم خودم را حذف کنم. خودم را حذف کردم. در جمع‌های دوستانه شرکت نمی‌کردم. با بچه‌های دانشگاه صمیمی نبودم و جز درباره مسائل درسی دلم نمی‌خواست با کسی هم صحبت شوم. و هزار و یک آجر دیگر
وقتی ازَم میپرسَن بینِ کسی که  دوسِت داره و کسی که دوسِش داری کدومو انتخاب میکنی یکم این پا اون پا میکنم و با بی مِیلی میگم کَسی که دوسِش دارم ولی هم من میدونم و هم
بقیه که بودن با آدمی که دوستِش داری و دوسِت نداره مرگِه
موندن با کسی که
دوست داره و  دوسِش نداری هم مرگه.. بین مَرگ و مَرگ نباید دنبالِ زندگی
گَشت!!
 پگاه صنیعی
------------------------------------
اگر روزی از من بپرسند قوی ترین زنان دنیا چه کسانی هستند جواب خواهم داد زنانی که تنهایی را یاد گرفته ا
زندگی جدیدا خیلی ساده و در عین حال پیچیده شده ! کلا میخوام بگم دیگه خودتون بفهمین چه وضع خر تو خریه :|
اینکه امسال کنکوری میشم (یا شدم حتی :|) به نظر دردناک میاد مخصوصا وقتی به اون عقب افتادگی هایی که باید جبران کنم فکر میکنم دردناک ترم میشه -_-
هعییی ولی خب راهی بود که خودم انتخاب کردم و الان باید منتظر اعلام نتایج موند ، خودم که خیلی امیدی ندارم با اینکه به ظاهر همه چی عالیه میگیرم ولی خب کی خبر داره از درون آدم ؟
مخصوصا اون نزدیکای آزمون که زندگی
سلام قشنگها...
آفتاب در حال غروبه و آسمون به قدری زیبا شده که نمیتونم توصیفش کنم.
شنبه نهار رو به صرف باقالی قاتوق خونه ی آبجی صاحبخونه بودیم...وقتی برگشتیم من اولین فایل کتاب صوتی ملت عشق رو تو کانال تلگرامم گذاشتم.به من بگید تو کانال عضوید؟ نظری چیزی دارید درباره اش؟؟انتظاری،اعتراضی،انتقادی،پیشنهادی... هوم؟؟؟شنبه عصر هوا خیلی خیلی دل انگیز بود.همین که از پشت پنجره به کوهها و ابر هایی که از پشتشون تا بالای سقف خونه ی خودم امتداد داشتن نگاه م
سلام. دیروز خیلی اتفاقی یه ساعت بعد از شروع کوهنوردی بند کفشم پاره شد. یعنی فک کنم  از اول راه پاره بود منتها من با فرض اینکه بند کفشم طبق معمول شل شده پشت گوش مینداختم نگو بیچاره از دست رفته. از قبل، یه بند کفش اضافه تو کوله ام داشتم. یه سنجاق هم تو جعبه کمک های اولیه ام بود. با کمک سنجاق بند کفش جدیدو سریع تر از سوراخ های کفش رد کردم و دوباره راه افتادم. به کمک کسی هم نیاز پیدا نکردم. اتفاق کوچیک و در عین حال بی اهمیتی بود ولی باعث شد خودم کلی کی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها